- تاریخ درج خبر:1394/10/28-١١:٤٩
آبادان نیوز
بغض سینما رکس دوباره ترکید.
کارگردان آبادانی تئاتر خیابانی راهیافته به جشنواره فجر گفت: بغض سینما رکس واقعا دوباره ترکید و جالب است بدانید این بغض در حالی ترکید که تنها تصویر ذهنی من از این اتفاق دری است که بسته ماند تا مردم بیرون نیایند.
آبادان نیوز:کارگردان آبادانی تئاتر خیابانی راهیافته به جشنواره فجر گفت: بغض سینما رکس واقعا دوباره ترکید و جالب است بدانید این بغض در حالی ترکید که تنها تصویر ذهنی من از این اتفاق دری است که بسته ماند تا مردم بیرون نیایند.
به گزارش آبادان نیوز: حالا دیگر هر وقت و هرکجا که قرار است از نمایش خیابانی در آبادان صحبتی به میان بیاید بدون تردید نام بهنام کاوه هم شنیده میشود؛ مردی که معتقد است تعلق خاطرش به خیابان و نمایش خیابانی به 10 سالگیاش و به روزهایی برمیگردد که کیف دستی را با بازیگری به حس برانگیختهٔ خریدار در همین خیابان تحمیل میکرد.
به بهانه برگزیده مطلق شدن آخرین نمایش خیابانیاش در جشنواره تئاتر مقاومت و راهیابی همین اثر به جشنواره بینالمللی فجر در کنارش بودم تا داستان زندگی هنریاش را بشنوم، زندگیای که خود او هم معتقد است گاهی بودن و موفقیت در آن را مدیون اشک مردم، روح سوختههای رکس و دعای مادر است.
خبر نگار: مردی که امروز نامش با تئاتر خیابانی گره خورده است، نخستین بار چه زمانی در خیابان تئاتر دید؟
فکر کنم حدود 10 سال پیش بود که کار محمد و علی رنجبر را دیدم.
و همان سال بود که به خودت گفتی باید کار تئاتر خیابانی انجام بدهی؟
بله، نخستین بار با تعزیه شروع کردم به هر حال اصالت اجرای تعزیه، خیابانی است. حضور در این کار خیلی به من کمک کرد؛ تعزیهای که با محمد دلایر، مهدی پرویش، پویا حاتمی، مصعود صفری و عبداله ندومی اجرا کردیم. این گروه محله به محله اجرا و در هر محله یک تجربه جدید کسب کرد، در تعزیه هر نفر باید خودش دیالوگ بسازد و خودش شخصیتش را طراحی کند، همینجا بود که طبقات متفاوت انسانی شهر را شناختم و خودم را برای حضور جدیتر در خیابان آماده کردم.
خبر نگار: خیابانهایی که تا پیش از این عزم جدی تو، کمتر تئاتر را دیده بودند.
به هر حال در آن ایام در پازل چندتکه تئاتر آبادان جای قطعه کارهای خیابانی خالی بود. طرح نمایش «محمد گمنام» که یک کار تلفیقی کودک و بزرگسال بود را پیاده کردم. محمد گمنام داستان اسیر شدن یک آبادانی بود، این داستان را روی زمین با گچ نقاشی میکردم، در حال حاضر در رشته گرافیک تحصیل میکنم و امروز است که متوجه میشوم در آن ایام بدون اینکه بدانم در کارم از گرافیک محیطی استفاده کردم و برای عموم اجرا داشتم.
خبر نگار: یعنی با محمد گمنام تئاتر خیابانی آبادان از همت برای ارسال اثر به جشنواره، به ذاتش یعنی خیابان و میان مردم آمد.
دقیقا همینطور است. بعد از محمد گمنام کار خیابانی عمومی در آبادان جدی شد یا حداقل اینکه تا پیش از آن من موردی را به یاد ندارم که در این میان تشویق بعضی از اهالی تئاتر برای ارتقای انگیزهام خیلی موثر بود.
خبر نگار: دقیقا چه کسانی؟
به عنوان مثال عبدالرضا سواعدی خیلی تشویقم کرد و گفت که باید ادامه بدهی و با محمد گمنام جایزه گرفتن بهنام کاوه در جشنوارهها هم شروع شد. با این کار در پنجمین جشنواره تئاتر استان مقام دوم بازیگری و طراحی فضا را گرفتم.
خبر نگار: قبول داری که با محمد گمنام شروع کردی و در محمد گمنام ماندی، یعنی اینکه فضای تراژیک در قالب کارهای بعدی تو هم دیده شد؛ فضایی که از جنگ و از آتش سینما رکس بیشتر از هر موقعیتی اِلمان گرفت؟
واقعیت این بود که فکر میکردم باید آبادان را صادر کنم، هر منطقه در حال انتقال سنتهایشان است و این انتقال هیچوقت درگیر تکرار نمیشود.
خبر نگار: یعنی تو فکر میکنی تنها «جنگ» آن بارزهای است که باید از آبادان صادر شود؟
به هر تقدیر جنگ در ذهن همه ما وجود دارد، بعضیها میگفتند آبادانی در آن روزها در شهرش نماند، من باید با کارهایم خلاف این موضوع را نشان بدهم.
خبر نگار: شاید روز نخستی که شروع کردی تنها حس بهنام کاوه بود که در خیابان عرضه میشد، به عنوان مثال گفتی که در محمد گمنام از طراحی محیطی استفاده کردی در حالی که نمیدانستی این طراحی را اجرایی کردی، از چه زمانی متوجه شدی که باید تکنیک و علم را کنار حس داشته باشی؟
همان موقع بود که به کار خیابانی پورتابل یعنی کار با جابجایی ابزار کم روی آوردم و همزمان به صورت جدی کتاب آگوستو بوال را مطالعه میکردم. تئاتر «هیچ» یا «ستمدیدگان» را یاد گرفتم و برای کارهایم از این جنس کار بهره بردم و غیر از طراحی محیطی بعد از خواندن کتابی که گفتم، متوجه شدم چند تکنیک دیگر را هم در محمد گمنام بدون اینکه بدانم استفاده کردهام، بعد از این مطالعه، شهر را منطقهگذاری کردم و آدمها را بهتر شناختم.
با گذر از محمد گمنام به نقطه عطف شروع دیده شدنت به عنوان چهره مرجع تئاتر خیابانی آبادان میرسیم، شروعی که پیوندی با سینما رکس و 28مرداد داشت.
در شورای فرهنگی شهر جلسه گذاشتند تا سالگرد آتشسوزی رکس بیشتر از گذشته دیده شود، هر مجموعهای قسمتی از کار را بر عهده گرفت، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی هم قرار شد برای این فاجعه، نمایشی خیابانی را آماده کند، درست هشت روز پیش از 28مرداد این کار را به من سپردند و تفکر این بود که با تئاتر خیابانی میشود پیامها را حسیتر و ملموستر منتقل کرد.
خبر نگار: برای این کار-فاجعه آبادان- متن را روی کاغذ آوردی یا همه اتفاقات در ذهنت آرشیو شده بود؟
نه من هیچ چیز را روی کاغذ نمیآورم و فقط قصه را چیدمان میکنم.
خبر نگار: به این خاطر پرسش قبلی در ذهنم ایجاد شده که با توجه به «چنداجرایی» شدن فاجعه آبادان، مشاهده شد که در هر اجرا در بعضی از دیالوگها تغییر ایجاد میشود یعنی این تغییر را با علم به فضا و شناخت از مخاطبِ متفاوت، شکل میدادی؟
بله، دقیقا همینطور است و در همان کتاب آگوستو بوال هم این تغییر دیالوگ و میزانسن مجاز تعریف شده است.
خبر نگار: با چه درک و نگاهی برای شکل دادن به طراحی «فاجعه آبادان» اقدام کردی؟
روزهای اول واقعا درک کامل و درستی از کار نداشتم تا اینکه بعد از یک بازبینی ساده و با تمرین کم روبروی سینما رکس اجرا کردیم، نکته خوب موضوع این بود که وحشتی برای اجرای عمومی نداشتم و از حضور مردم نمیترسیدم و پیش از این حتی روبروی وزیر وقت ارشاد هم بازی کرده بودم. با تمرکز خودم را تقسیم کردم و وارد کار شدم، نمایشی که خیلی مورد استقبال قرار گرفت.
با صدای گریههای مردم درست مقابل سینما رکس و با دیدن نمایش فاجعه آبادان این تفسیر شکل گرفت که بعد از 30 و چند سال بغض آبادان باز هم برای سوختههای رکس ترکید.
بغض سینما رکس واقعا دوباره ترکید و جالب است بدانید این بغض در حالی ترکید که تنها تصویر ذهنی من از این اتفاق دری است که بسته ماند تا مردم بیرون نیایند. من این تصویر ذهنی را پرورش دادم، شاید باور نکنید فکر میکنم بعضی از اتفاقات الهامهایی ماورایی در این داستان داشتند.
خبر نگار: بدون تعارف این گمانه وجود دارد که تو از احساس و اشک مردم برای پیشبرد کارت بهره گرفتی، یعنی از گریه مخاطب انرژی گرفتی و با این گریه به مسیر ثابتی در نمایش خیابانی رسیدی.
قطعا به احساس مردمی که مخاطب هستند توجه میکنم و خیلی از این حسها با گریه منتقل میشوند، این یک تکنیک است که ابتدا به ساکن مخاطب را جلب کنی و بعد به او پیام بدهی، من هم با همین تکنیک با مخاطب دوست میشدم و با احساسش بازی میکردم.
خبر نگار: پس میپذیری که با احساس مخاطب بازی کردی؟
شکل گول زدن ما در تئاتر مصداق گفتن دروغ مصلحتی است، دروغ نمیگویم و برای کارهای سینما رکس وقتی مخاطب گریه کرد لذت بردم، به این خاطر که پیامم منتقل شده بود، برای اینکه یاد رکس زنده شد.
که این لذت بردن در کارهای بعدیات هم منجر به تکرار دیالوگهای حسیِ مخاطبپسند، گریههای بازیگر و ضجههای کاراکتر که نمادهای استیصالگونه شخصیتهای رنجدیده و ملموس در منطقه بودند؛ شد.
شاید، به این خاطر که کار بعدیام که «شایعه» نام داشت را هم با همین نمادها اجرایی کردم، با دیالوگهایی که حس مخاطب را هدف قرار میدهد و به عقیده من مهم این است که بعد از اولین اجرایم با موضوع رکس حالا سه سال است که فاجعه آتشسوزی این سینما در آبادان دوباره یادآوری میشود و من سه سال است که با همین موضوع کار دارم، یعنی حالا مردم و خانوادههایی که فرزندانشان را در این فاجعه از دست دادهاند 28 مرداد که میشود منتظر یک اتفاق هستند.
خبر نگار: این بازسازی وقایع مرتبط به رکس به کارهای تو ختم نشد، اهالی دیگر تئاتر آبادان هم دست به کار شدند.
بله. مهدی پرویش هم با همین موضوع اجرا کرد و موفق بود و «بچه ناخدا» آخرین کار از مجموعه سریالیِ تو با موضوع آتشسوزی رکس بود.
بله، 28 مرداد 94 بچه ناخدا را روبروی تندیس سینما اجرا کردم و جالب اینجاست که دیگر فقط مردم بودند که حضور داشتند. این سبک اجرا برای خودم به عادت تبدیل شده بود، روح آن مظلومیت را میدیدم، باور نمیکنید که قبل از هر اجرا به کنار تندیس میرفتم و با شهدای رکس حرف میزدم؛ میگفتم من دارم میروم، هوایم را داشته باشید، و آنها هوایم را داشتند.
خبر نگار: با وجود پیوند همیشگی و تداعیکنندهٔ «کاوه و رکس» اما فصل جدید موفقیت تو با نمایشی خیابانی در موضوعی غیر از رکس محقق شد. نمایش «موضوع انشا؛ تابستان جنگ کجا بودهاید» را توضیح بده.
آبادان را در این کار به چهار زنگ مدرسه تقسیم کردم. پیدایش آبادان، آبادان قبل از جنگ، آبادان در جنگ و این شهر بعد از جنگ. با طرح اولیه و البته با ناداوری، همین کار در جشنواره فتح خرمشهر موفق شد مقام سوم کارگردانی و سوم نویسندگی را کسب کند. میدانستم که دارم چه کاری را انجام میدهم به همین خاطر ناامید نشدم و ادامه دادم و برای اینکه بخاطر فضای بوجود آمده درگیر دلسردی نشوم بعد از جشنواره فتح خرمشهر به خودم استراحت دادم و کاری اجتماعی و طنز با عنوان «آدامس با طعم صندلی» را ساختم، کاری که در شرجی 90درصدی آبادان هم مردم را به خیابان آورد و در جشنواره استان مقام سومی بازیگری را به خود اختصاص داد و در این کار این بار با علم، گرافیک محیطی را به نمایش خیابانی پیوند دادم.
خبر نگار: یعنی معتقدی تلفیق گرافیک محیطی با نمایش خیابانی تبدیل به سبکی شده که امضای تو پای آن است؟
حداقل اینکه در ایران من نمونه مشابهش را ندیدم و از این تلفیق برای کارهای بعدیام هم استفاده کردم و زنگ انشاء از جمله آنهاست، زنگ انشایی که با آن به هدفم یعنی صدور المانهای آبادانی نزدیک شدم.
جشنواره تئاتر مقاومت همان فصل جدید موفقیتی بود که به آن اشاره کردم، از حضورت در این جشنواره بگو.
زنگ انشاء در میان 280 کار تایید شد و در نهایت در جمع 14 اجرای نهایی قرار گرفت. در نمایش خیابانی من تنها نماینده خوزستان بودم و در کارهای صحنهای هم «بهشت 50درجه بالای صفر» به کارگردانی علی حیدری از آبادان و یک نمایش از اهواز حضور داشتند.
خبر نگار: بعد از اینکه به اعتقاد تو در جشنواره فتح خرمشهر همین کار با ناداوری روبرو شد، چه تغییرات و یا تلاشهایی داشتی که حدفاصل فتح خرمشهر و مقاومت، زنگ انشاء را ثابت کنی؟
نخستین کاری که کردم این بود که با توجه به این موضوع که شخصیت اصلی زنگ انشاء یک معلم بود به سراغ کوروش کرمپور که در عالم واقع آموزگار است رفتم تا بتوانم یک معلم واقعی را بازی کنم. کوروش در این فضا کمک زیادی به من کرد و در عین حالیکه در طراحی هم تغییراتی را ایجاد کردم. مضاف بر اینها اتفاقی که در تهران افتاد این بود که انگار در خود آبادان اجرا داشتم و تجربه، علمی که حالا داشتمش، تقسیم شخصیت و انرژی که بقیه بچههای تئاتری شهرم به من دادند شاید دلایل موفقیت این اثر بودند و در نهایت دستمزدم را در مقاومت گرفتم.
جوایزی که به قول محاوره درو شد!
کارگردانی و نویسندگی، طراحی صحنه، طراحی فضا و طراحی لباس را اولی گرفتم و بازیگری را هم دومی گرفتم ضمن اینکه برای من بالاتر از این جوایز کَمی، این بود که تئاتر مشارکتی را در جشنواره مقاومت یاد گرفتم، تئاتری که مردم به شدت در آن درگیر میشوند و میخواهم در این خصوص مقالهای را تنظیم کنم تا در حوزه پژوهش هم ورود کنم.
خبر نگار: این موفقیتها در حالی شکل گرفت که تو در برخی محفلها و بعضی یادداشتهای شخصی گفتهای و نوشتهای که «خیابان کسب و کار من است»، در حالی از واژه کسب و کار استفاده کردهای که عایدیِ مالی تو از این موفقیتها شاید به همان جوایز جشنوارهها ختم بشود، واقعا خیابان کسب و کار بهنام کاوه است؟!
من از پویایی-هرچند ظاهری- بچههای کار و خیابان لذت میبرم، بچههایی که در کوچهها موزیک مینوازند، به این دلیل که من هم در 10 سالگی یکی از همین بچهها بودم و با فروش کیف دستی در خیابان به خانواده کمک میکردم. شاید به همین خاطر باشد که میگویم خیابان کسب و کار من است و با الهام از فروش کیف دستی در خیابان به تئاتر در خیابان رسیدم.
خبر نگار: یعنی بهنام کاوه 10ساله هم با بازی با احساس مردم در آن سن و سال بازیگری کرده با بازیگری ارتزاق؟
واقعیتش همین است، در آن سالها گاهی بازی میکردم، ترحم میخریدم و کیف میفروختم.
یکی از واکنشهای تو که در خاطرهها ماند بعد از دریافت جایزهات در جشنواره تئاتر فتح خرمشهر شکل گرفت، واکنشی که هیچ ارتباطی با هنر نداشت و روی دیگری از زندگیات را نشان داد.
بعد از اینکه نامم به عنوان یکی از برگزیدهها خوانده شد، روی صحنه رفتم و گفتم «مادر، مبارک باشد، پول خرید کولر جور شد»، بعد از فوت پدرم حالا همهٔ دار و ندار من مادرم است. هر چه دارم، هر جایزهای، هر طرحی، هر ایدهای و هر موفقیتی را مدیون دعای او هستم و من برای او و برای تئاتر آبادان سختی کشیدهام. از کیففروشی در خیابان تا آب و چای دادن به عوامل نمایشهای علی حیدری شروع کردم، به قول ورزشیها من از زمینهای خاکی شروع کردم تا به اینجا رسیدم.
و اینکه قرار است این روند صعودیِ موفقیت تو با حضور در جشنواره تئاتر بینالمللی فجر امسال تکمیل بشود.
به تئاتر آبادان تبریک میگویم به این خاطر که بعد از سواعدیها، ثامریها، وزیریها در یک نسل و حیدریها و نیکآزادها در نسلی دیگر حالا بهنام کاوهاش را هم در فجر میبیند، تمام تلاشم را میکنم که برای آبادان از فجر هم هدیه بیاورم.
اخبارآبادان ،آبادان نیوز، آبادان،خبر هنری ، جشنواره تئاتر فجر
نام : | |
ایمیل : | |
*نظرات : | |
متن تصویر: | |